عــــــــاشق تنـــــــــهــــا

حسین بن علی

 حسین سالار شهیدان است حسین فرزند علی شیر امامان است

گرچه حسین را شهید کرده یزید ولی باز حسین در دل ما جای دارد

سلام امروز اومدم ماه محرمو تسلیت بگم

دوم اینکه من دیوونه ی امام حسین هستم

سوم اینکه دلم میخواد برم تو دسته دوقل بزنم ولی حیف که نمیشه 

چهارم اینکه امیدوارم امام حسین شوماروحتی خود منو به غلامی قبول کنه 

چون اگه حسین مارو غلام خودش ندونه ما هیچیم

پنجم تو این شبای محرم هرکی میره روزه و اشک میریزه واسه حسین برا ما هم دعا کنه

فقط یه چیز از امام حسین تشنه لب میخوام همیشه حافظم باشه تا هیچوقت راهمو اشتباه نرم 

خدانگهدار همه

 


برچسب‌ها:
[ شنبه 27 آبان 1391برچسب:, ] [ 22:4 ] [ ] [ ]

 


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 20:30 ] [ ] [ ]

 سلام!!!!!

خوبین؟؟؟

امروز اومدم یه سوال بپرسم و یکم دردودل کنم!!!

اخه میدونین چیه امروز یه اقایی منه بدبختو زیر بارون

ساعت 5بعداز ظهر که هوا تاریکه و بارون که چه عرض کنم

سیلم داره میادمنتظر گذاشته باشه که بیاد ولی نیاد

اقا یه سوال دارم من که به این اقا گفتم اگه

نیای یعنی دوسم نداری و نیومد یعنی منو دوس نداره؟

خو اگه دوست نداره پس چرا منو انتخاب کرد

اگه دوسم داره چرا نیومد

اگه بگه به خاطر بارون مطمئنم که بهونه میاره چون

کسی اگه کسه دیگه ای رو دوس داشته باشه سیلم بیاد میره سر قرارش

الان من دارم سرما میخورم یعنی فک کنم خوردم زیر

بارون مثل موش اب کشیده شدم و اومدم خونه الان لرز گرفتم 

فقط اگه من سرما بخورم چنان کشیده ای میزنم

بهش چنان کشیده ای میزنم که حض کنه حالا ببینین

دوستم بهم گفت:الان میری خونه میاد میگه

ببخشید نشد بیام بهونه میاره توام خر میشی میگی باشه

واقعا هم حق داره 

من چه گناهی دارم هان چرا من بدبخت

این وسط گیر این اقای نمکی افتادم

اهای مستر نمکی من باهات

قهرررررررررررررم دیگه پشت گوشتو ببینی منو میبینی

{ارواح عمم الان داره پشت گوششو میبینه دیگه}

خب شما ها بگین واقعا از ته دل بگین من حق دارم یا اون هان بگین دیگه نگین قهر میکنما بگین

منتظرم


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:47 ] [ ] [ ]

نخواست

 

هر جــــا که مــــــی بینم نــــــوشتــــه است :
” خواســـــــتن توانســـــــــتن اســــــت ”
آتـــــش می گیــــــــــــرم !
یعنـــــــــــی او نخواست که نشـــــــــــد ؟!

 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:17 ] [ امید ] [ ]

خدافظی

میرم شاید یه جایی باشه که منو بخوان

میرم شاید کسی باشه که درکم کنه

میرم نه از اینجا بلکه از همه جا من سارینا

به قول خودش شاید دست یاریم کنه 

کاش عاشقا یکم عقل داشتن که عاشق نمیشدن

دلم لک زده واسه نماز خوندن

دلم لک زده با خدا حرف بزنم

دلم امام حسینو میخواد

میخوام برم کل ماه محرمو با خودش حرف بزنم

میخوام وقتی ماه محرم تموم شد

بشم یه فاطمه جدید

بشم مثل گذشتم

میدونم امام حسین کمکم میکنه

اخه اون میفهمه دردم چیه هیشکی درد منو نمیفهمه اما

میگن شکست خوردی از عشق خب فراموش کن

ولی نمیدونن درد من این نیس

اصلا برام مهم نیس

دنیا فقط 100سال اولش سخت میگذره

بعدش میره رو روال خوشبختی

انقدر دوست دارم بشینم پشت میزنم دفتر خاطراتمو باز کنم توش بنویسم 

به نام ان خدایی که دیدنش مرگ است

بازم یه دلتنگی نه برای عشق برای نمیدونم برای چی اما میخوام برم برم یه جای دور دور یه جایی که بهم نگن غریبه ای

بهم نگن جای تو اینجا نیس

میخوام بشینم درس بخونم

میخوام بشم کوه یخ اما میدونم نمیشه

دلم میخواد یه بار فقط یه بار خدا نگام کنه بگه اذیت میشی بیا ببرمت بعد اونوقت بگم

نه خدا جونم اینجا راحتم با اینکه ادماش عذابم میدن ولی راحتم

میگن ادم معتاد میشه الان معتاد ادمام 

کاش اونی که دم از دوست داشتن میزنه

یه بار فقط یه بار به فکرم باشه

دیگه دنیا ارزشی برام نداره

الان حس یه مردرو دارم

دلم میخواد برم پیش امام حسین واسه لبه تشنش روزه بگیرم بخوام منو بر گردونه

الان که اینارو مینویسم اشکم دمه مشکمه 

پس خدافظ تا اخر ماه محرم 

برام دعا کنین 

خدانگهدار


برچسب‌ها:
[ جمعه 23 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:3 ] [ ] [ ]

میدونست ولی رفت

 میدونست دلم اسیره،ولی رفت میدونست گریم میگیره،

 

ولی رفت میدونست تنهایی سخته،میتونست باهام بمونه ولی رفت…


برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:57 ] [ ] [ ]

وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

 وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

 

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!

 

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !

 

وقتی همه باهات قهرند!

 

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !

 

چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو

 

دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟


برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:54 ] [ ] [ ]

تنهايي سرده..

 شده شب كه بهش شب بخير ميگي و بخوابي نصفه شب از

 

خواب بپري و به يادش تك بندازي ببيني در حال مكالمست؟

 

بغض كني و هيچي نگي تا خود صبح و صبح ازش بپرسي

 

و بت بگه خطا خراب بوده و اون موقع خواب بوده؟

 

اتفاقا شبا هميشه خطا خرابـــه...شده اونقدر حس كني

 

تنهایی كه در اتاقتو ببندي و تو سكوت مطلق خاطره هاتو

 

مرور كني و حوصله هيشكي حتي اونو نداشته باشي...


اونقدر تنـــــها كه فكر كني ديگه خدا هم باهات كاري نداره

 

تمام بدنت يخ ببنده از سرماي تنهايي..


آره تنهايي سرده..


خدا جونم اغوشتو باز كن از اين دنيا و تنهايي خســتم..


برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:43 ] [ ] [ ]

عجیب است

 عجیب است دریا ، همین که غرقش میشوی پس میزند تو را ، مثل تو !



برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:37 ] [ ] [ ]

کاش.......

 کاش ای تنها امید زندگی


میتوانستم فراموشت کنم


یاشبی در آتش سوزان دل


در لهیب سینه خاموشت کنم


کاش احساس نیازه دیدنت


از وجودم چون وجودت دور بو
د


دردلم آتش نمیزد آن نگاه


کاش آنشب چشمهایم کور بود...


برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:34 ] [ ] [ ]

 واقعیتی درباره پسران :


ممکن است تمام روز سرو گوششان بجنبد ،


اما قبل از خواب ؛ همیشه به دختری که


واقعا دوستش دارند فکر میکنند !


 
واقعیتی درباره دختران:


ممکن است تعداد زیادی طرفدار داشته باشند ،


اما قلبشان ؛ فقط متعلق به یک نفر خاص است ...


برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:31 ] [ ] [ ]

 از تقدیر سرنوشت غمگین مباش چه بسا

 

گرگهایی که بر روی اجساد شیرها رقصیدند

 

 

و شادی کردندغافلند از اینکه شیر ،شیر میماند و گرگ ،گرگ


برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:26 ] [ ] [ ]

ای غم

 ای غم ،تو که هستی از کجا می آیی؟ هردم به هوای دل می آیی

 

باز آی و قدم به روی چشم بگذار چون اشک به چشمم آشنا می آیی.


برچسب‌ها:
[ جمعه 19 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:19 ] [ ] [ ]

باران من

 
باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
همیشه چشم به راهت مینشستم ،

این شده بود کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت در زیر باران بی قراری خیس میشدم


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 15:8 ] [ امید ] [ ]

حلقه زرد

 

دخترک خنده کنان گفت که چیست
راز این حلقه ی زرد
راز این حلقه که انگشت مرا
اینچنین تنگ گرفته ست ببر

راز این حلقه که در چهره ی او 
اینهمه تابش و رخشندگی است
مرد حیران شد و گفت:
حلقه ی خوشبختی ست، حلقه ی زندگی است

همه گفتند مبارک باشد
دخترک گفت: دریغا که مرا
باز در معنی ان شک باشد
سالها رفت و شبی

زنی افسرده نظر کرد بر ان حلقه ی زر
دید در نقش فروزنده ی او
روزهایی که به امید وفای شوهر 
به هدر رفته،هدر

زن پریشان شد و نالید که وای
وای،این حلقه که در چهره ی او
بازهم تابش و رخشندگی است
حلقه ی بردگی و بندگی است!

«فروغ


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 15:1 ] [ امید ] [ ]

رهایی

 

دُرشــــــکِـه ای مــی خـــواهـــمـــ سیــــاه

کِــه یـــــــاد تــو را بــا خــود بِبـــرد

یــــــا نـَـه

نــَــه

یــــــاد تــــو بـــاشــد

مـَــــــــرا بـــــــا خـــــود بِبـــــرد.


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:54 ] [ امید ] [ ]

   محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم


          آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام


                   برایت به زمین بکوبم...


                            احساس من قیمتی داشت

 

                                     که تو برای پرداخت آن فقیر بودی...


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 22:56 ] [ امید ] [ ]

 همسرم با صدای بلندی گفت :

 تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟

 میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟

روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم.

تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد.

 اشک در چشمهایش پر شده بود….

ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت.

آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود.

گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم،

 چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟

فقط بخاطر بابا عزیزم. آوا کمی نرمش نشان داد

 و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت:

باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق،

 همه شو می خوردم. ولی شما باید…. آوا مکث کرد.

بابا، اگر من تمام این شیر برنج رو بخورم،

 هرچی خواستم بهم میدی؟

دست کوچک دخترم رو که بطرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم،

 قول میدم. بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم.

ناگهان مضطرب شدم. گفتم، آوا، عزیزم،

 نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی.
بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟

نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.

و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.

در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه

 رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن
عصبانی بودم.

وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد.

انتظار در چشمانش موج میزد.

همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت،

 من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.

تقاضای او همین بود.

همسرم جیغ زد و گفت: وحشتناکه.

 یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه.

 نه در خانواده ما. و مادرم با صدای گوشخراشش گفت،

 فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملا نابود میشه.
گفتم، آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟

 ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم.
خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟

سعی کردم از او خواهش کنم.

آوا گفت، بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟

آوا اشک می ریخت.

 و شما بمن قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی.

 حالا می خوای بزنی زیر قولت؟

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش.

مادر و همسرم با هم فریاد زدن که، مگر دیوانه شدی؟

آوا، آرزوی تو برآورده میشه.

آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و

 چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود .

صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر

 من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود.

 آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد.

 من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم.

در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد

و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت، آوا، صبر کن تا من بیام.

چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی

 آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه.

خانمی که از آن اتومبیل بیرون آمده بود بدون آنکه

 خودش رو معرفی کنه گفت، دختر شما، آوا، واقعا
فوق العاده ست. و در ادامه گفت،

پسری که داره با دختر شما میره پسر منه.
اون سرطان خون داره. زن مکث کرد تا صدای

 هق هق خودش رو خفه کنه. در تمام ماه گذشته

 هریش نتونست به مدرسه بیاد. بر اثر عوارض

 جانبی شیمی درمانی تمام موهاشو از دست داده.
نمی خواست به مدرسه برگرده. آخه می ترسید

 هم کلاسی هاش بدون اینکه قصدی داشته باشن
مسخره ش کنن .

آوا هفته پیش اون رو دید و بهش قول داد که ترتیب مسئله

 اذیت کردن بچه ها رو بده. اما، حتی فکرشو هم
نمی کردم که اون موهای زیباشو فدای پسر من کنه .

آقا، شما و همسرتون از بنده های محبوب خداوند

 هستین که دختری با چنین روح بزرگی دارین.

سر جام خشک شده بودم. و…...

 شروع کردم به گریستن. فرشته کوچولوی من،

 تو به من درس دادی که فهمیدم عشق واقعی یعنی چی؟؟؟

خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی

 نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن.

آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو

 بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن.

!!! اره دادا اگه نمیدونی بدون!!!

 


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 15:47 ] [ امید ] [ ]

اصطلاحات انگلیسی قشنگ

 I wish I was your lover  كاش معشوق تو بودم
 
You know I got this feeling that I just can’t hide   میدونی یك احساسی دارم كه نمی تونم پنهان كنم
 
I try to tell you how I feel سعی می كنم كه بهت بگم احساسم چیه
 
I try to tell you about I’m me   سعی می كنم بهت بگم من خودم هستم
 
Words don’t come easily  كلمات به آسانی نمی آیند
 
When you get close I share them  وقتی تو نزدیك می شی او نا رو تقسیم می كنم
 
I watch you when you smile  من تماشات می كنم وقتی تو لبخند می زنی
 
I watch you when you cry  من تماشات می كنم وقتی تو گریه می كنی
 
And I still don’t understand  و من هنوز نفهمیدم
 
I can’t find the way to tell you  راهی رو برای گفتن پیدا نكردم
 
I wish I was your lover  ای كاش معشوق تو بودم
 
I wish that you were mine  ای كاش تو مال من بودی
 
Baby I got this feeling  عزیزم من این احساس دارم
 
That I just can’t hide  كه نمی تونم پنهانش كنم
 
Don’t try to run away  سعی نكن فرار كنی
 
There’s many thing I wanna say  خیلی چیزهاست كه باید بهت بگم
 
بقیه در ادامه مطلب...

 


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:48 ] [ امید ] [ ]

 چقدر تنهایی آزارم میدهد

 چقدر نبودت را بلند حس میکنم

چقدر قلبم بی قرار و لجباز شده

با قلبم چه کردی؟

از وقتی رفتی چشمانم میهمان ناخوانده بسیار دارد

گاه و بی گاه

شب و روز میبارد

بیصدا گریستن را بیصدا آموختن

کاش تقدیر این را نمیخواست

کاش بودی،حتی اندکی..........


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:26 ] [ امید ] [ ]

 از یک عاشق شکست خورده ای پرسیدم :

    بزرگترین اشتباه ؟ گفت : عاشق شدن       گفتم بزرگترین شکست ؟ گفت : شکست عشق

گفتم بزرگترین درد ؟ گفت : از چشم معشوق افتادن

          گفتم بزرگترین غصه ؟ گفت : یک روز چشم های معشوق رو ندیدن

                                  گفتم بزرگترین ماتم ؟ گفت : در عزای معشوق نشستن

     گفتم قشنگترین عشق ؟ گفت : شیرین و فرهاد

     گفتم زیباترین لحظه ؟ گفت : در کنار معشوق بودن

    گفتم بزرگترین رویا ؟ گفت : به معشوق رسیدن

         پرسیدم بزرگترین آرزوت ؟ اشک تو چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت : مرگ



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:57 ] [ ] [ ]

 سلام،يكي از دوستان ازم خواست كه داستان عاشقيشو بزارم تو وب ،منم قبول كردم اسم افراد تغيير نكرده براي اينكه شايد اون افراد هم از خواننده هاي اين وب باشن و ميخوام بدونه پرستوخانوم چقدر معشوقشو دوست داشته ولي اون ....


 

بسم الله الرحمن الرحیم.

شاید همه چیز از دوران بچگی شروع شد. علاقه من به آسمون و ستاره ها. وقتی شبهای تابستون توی حیاط خونمون میخوابیدم. زیر سقف آسمون. آسمون و ستاره ها. اون موقع 18 سالم بود. رفتم کتابخونه و دوتا کتاب با زحمت پیدا کردم هردوشون چاپ سال 49 بودن. انقدر سماجت به خرج دادم و دنبال نجوم رو گرفتم گرفتم که با خسرو آشنا شدم یعنی کلا خانواده من با اون آشنا شدن و خانواده اون هم تقریبا با من اون با وجود سن کمش (24 سال) از اساتید مجرب نجوم بود.. اون  خوب کمک میکرد. اولا دوستش نداشتم تنها برای اون احترام قائل بود. گذشت تا فهمیدم میخواد با یکی از دوستای خودم توی انجمن ازدواج کنه برادر اون هم دوست خسرو بود و همیشه زهرا از صمیمیت اونها واسم تعریف میکرد منم به خاطر خسرو چیزی نمیگفتم و زهرا  متوجه علاقه من شده بود و تا میتونست با حرفهایی که خوب میدونست من عذاب میکشم، هر روز از روز قبل بیشتر عذابم میداد.. واااای که چه روزایی داشتم اون میدونست دوستش دارم و دوستم داشت مشکل این بود که اون تنها پسر خانواده بود و البته بچه بزرگ و پدر و مادرش اجازه نمیدادن که با یه دختر از شهر دیگه ازدواج کنه.

گذشت و من هم نجوم رو به خوبی یاد گرفتم خودم توی خونه خوندم و به خاطر علاقه ای که داشتم خیلی زود تونستم نجوم عمومی و مقدماتی  رو درس بدم 4سال از علاقمون گذشته بود. توی دوتا استان جدا. آرزومون این بود که برای 1ساعت هم شده همو ببینیم. توی مدت این چهار سال 2بار همو دیدیم.هر روز بیشتر از روز قبل عاشقش میشدم. اون 2سال قبل از زهرا جدا شده بود  با اینکه واسه ازدواج میخواستش اما رفتارهای بچه گانه زهرا اونو خسته و خسته کرده بود .

من به خاطر علاقم به نجوم دانشگاه شرکت نکردم و نجوم رو توی شهرم قوی کردم که تا حدی هم موفق بودم. تصمیم رفتن به دانشگاه گرفته بودم و انقدر تلاش کردم تا شهر اون قبول بشم. وااااای که چقدر خوشحال بودم به شهری میرفتم که  آرزوی قدم زدن توش رو داشتم. اون موقع تهران نمایشگاهی از عکسهاش گذاشته بود و وقتی بهش گفتم، دیووونه وار فقط اسممو صدا میزد. باور نمیکرد که توی شهرش هستم. حالا 3سال از اون موقع میگذره یعنی سال 7 از عشق ما.

روزهای خوبی بود. نمیتونستیم زیاد همو ببینیم چون اون یه شهر دیگه البته توی همون استان دانشجو بود. گاهی دعوامون میشد و دلیلش دلتنگی های من بود و کارهای زیاد خسرو. توی دانشگاه برنامه ای ترتیب دادم وبه عنوان سخنران دعوتش کردیم چه روزهای خوبی بود. من و خسرو توی یک شهر. من همیشه خودمو شاگردش میدونستم . وقتی میدیدمش تمام تنم یخ میزد. اون وقتی منو میدید تمام تلاشش رو میکرد خودش رو عادی نشون بده اما کاملا از لکنت زبونش و رفتارش میشد فهمید توی دلش چی میگذره. من جزو مدیرای سایتش شده بودم و در نبود اون همیشه از سایت مواظبت میکردم .شده بود مثل خونه دوم خودم.

...روزهایی که میومدن و میرفتن. ما همو نمی دیدیم اما بودن توی یک استان و گاهی توی یه شهر بهمون آرامش میداد. روز خریدن لپ تاپم از محل کارش که توی شهر دیگه بود خودش رو سریع به من رسوند وبا هم رفتیم مغازه دوستش و من یه لپ تاپ خوب خریدم. اما بی خبر از اینکه خزان عشقمون داره میرسه.

خسرو 2/تیر سال 91 عقد کرد بیشتر از این نمیتونم بگم چون اگه کسی رو واقعا دوست داشته باشید میدونید چه به من گذشت. اما دیگه راهی نداشتم حتی شکایتی از خدا نمیتونستم بکنم. روزی که از خودش شنیدم تا 3روز بستری شدم و از اون روز من موندم و روز های گرم اهواز ویه اسپری تنفسی که شده یادگار روز رفتنش. و آقایی که استادمه توی دانشگاه و برادر زهراست یعنی همون دوست قدیمیه خسرو. شاید شاید شاید. اوایل بهم زنگ میزد و داغم تازه میشد نه میتونستم جواب بدم و نه میتونستم جواب ندم به حرف دلم گوش میکردم و جواب میدادم. حس میکردم از ازدواجش راضی نیست اما واقعیت ازدواجش بود و تنها موندن من. حالا وقتای دلتنگی لپ تاپم و بغل میکنم و به یا روزی که با هم خریدیمش .........

قرارمون شده رسیدن به هم بعد از مرگ

از طرف پرستو


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:55 ] [ ] [ ]

        تو همنفسم هستی و نفسهایم عطر تنهایی را میدهد .

      تو همسفرم هستی و جاده زندگی رسم غریبگی را به من یاد میدهد .

      تو مال منی و من مال تو نیستم، باران منی و من کویری بیش نیستم .

           دیدی که در آینه ی چشمان خیسم ، چشمان تو حتی یک ذره هم خیس نشد !

     من پر از درد بودم و خسته ، اما دل تو حتی یک ذره هم دلگیر نشد !

 هستی و انگار نیستی ، گاهی حتی فراموشم میکنی و از من میپرسی که تو کیستی؟

     تو با منی و من تنها نشسته ام  ، تو در قلبمی و من اینک یک دلشکسته ام ! 

      نیستی و من تنها مانده ام ، آنقدر دلم گرفته که اینجا با غمها جا مانده ام  ...



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:53 ] [ ] [ ]

یکم حرف دل

فاصله بین من و تو  شده اندازه زمین و اسمون ،گوش ندادی حرفامو گفتی بهم عشق ما خیلی وقته که شده تمومفافا    

من خواستم بکنم از تو دلو،با همون چشای خیسم گفتم بهت باشه برو

ولی هر جا میری اینو از یادت نره،یکی تو روز و شباش فقط اسم تورو میبره

یادته روزای اول تو میگفتی دوسم داری بی حد بی اندازه ،پس چی شد الان منو پس زدی پیدا کردی یه عشق تازه

دل من گرفته از دست تو ای عاشق بی احساس ،با کارات نذاشتی واسه من بال پرواز

..............................................................................

کاش میدانستم دل بستنم به تو اینهمه دردسر خواهد داشت

آنوقت حتی به تو نگاه هم نمیکردم چه برسد به این که عاشقت بشوم

من که گفته بودم اگر میخواهی روزی مرا فراموش کنی مرا وابسته خود نکن

گفتی تا اخرین روز زندگیت با من میمانی

تو که هنوز زنده ای ولی چرا با من نیستی؟؟

شاید هم ان کسی که من میشناختم مرده تو یک ادم جدید هستی با قلب سنگی

کاش حال و روزم را میفهمیدی ،لعنتی فراموش کردنت هم عذاب آور است

دیگر قلبم فقط میتپد دیگر عاشق نمیشود دیگر احساس ندارد مرده اند،همان روز که

گفتی مرا دیگر نمیخواهی ،زمین و اسمان دور سرم میچرخید فقط زیر لب میگفتم

این حق من نیست،این حق من نیست ،بیمعرفت 



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:51 ] [ ] [ ]

من ان عاشق ترین........

 من آن عاشق ترین پروانه هستم / که عهدی بر سر جان با تو بستم

 

تو آن شمع خرامان سوز هستی / که چون آتش به جان من نشستی

 

 

ندارم هیچ باک از آتش عشق / که این آتش ز مرهم خوشتر آید . . .


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:50 ] [ ] [ ]

اغوشت

 آغوشت ٬ علم را زیـر سوال می برد !


                                      آنقدر آرامم میکند


                              که هیچ مُسکنی جایش را نمی گیرد . . .


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:49 ] [ ] [ ]

دوستت دارم

 تلخ ترین حرف : دوستت دارم اما …    

                 

 

                  شیرین ترین حرف : … اما دوستت دارم


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:48 ] [ ] [ ]

اس ام اس عاشقانه{مختلف}

 اگه زندگیم در یه کاسه آب خلاصه می شد

اونو بدرقه راهت می کردم…

::
::

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جوینده ی عشق بی عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود …

::
::

در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس . . .

::

::

در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟
با آنکه ز ما یاد نکردی..
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

::
::

شکر خدا نشد که عاشقت شوم
تقدیر این نبود که من لایقت شوم
یاد توا کنار دلم چال کرده ام
تا بیخیال تو و هق هق ات شوم

::
::

گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری
ولی انگاه همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی
باد می آید و انگار تویی می گذری . . .

::
::

وقتی خداحافظی میکنیم
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن . . .

::
::

اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم
چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم
کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست
شب بی تابش ماه روی تو برده امانم . . .

::
::

احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است . . .

::
::

من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم
فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم
تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام
ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام . . .

::
::

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد
خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد . . .

::
::

انسانهای پاک و ساده را با تمام وجود دوست دارم
همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند
همانهایی که برای همه لبخند میزنند
همانهایی که بوی ناب “آدم” میدهند
و من باور دارم که وجود نازنینت شایسته دوست داشتن است . . .

::

تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم
یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم . . .

::
::

این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من !

::
::

خواب دیدم که دلم بند تو بود / خواب من تعبیر لبخند تو بود
تو به سان گل شدی اوج شکوه / نبض من ، در ساقه آوند تو بود . . .

::
::

باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته
زردی روی مرا ، نیک تماشا نما / شمع وجود من از دوری تو کاسته . . .

::
::

دل صدچاک ما را تیغ ترحم بدرید / دل ما را به همان قیمت ارزان بخرید
دل من گرچه شکسته ، گوهری ناب شده / عشق در قلب تو آن تحفه ی نایاب شده .

::
::

زندگی چیدن سیبی است که یاید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت
زندگی رودی است جاری هر که آمد
کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت
قاصدک ? این کولی خانه بدوش روزگار
کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت . . .

::
::

قلبم فدای عزیزی که دنیایی از دلتنگی را به امید یه لحظه دیدنش به جان میخرم

::
::

فرشته مهربون از آسمون اومد پایین و گفت:
ازین دنیا چی می خوای تا برات برآورده کنم !
گفتم: اونی که داره این اس ام اس رو می خونه
گفت: نگفتم که تمومه دنیا رو !

::
::

با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را . . .

::
::

باز هم از چشمه لبهای من/تشنه ای سیراب شد سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من /رهروی در خواب شد در خواب شد
(فروغ)

::
::

نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم . . .

::
::

آنکه باید بسوزد و بسازد منم / آنکه دائم بی تو میسوزد منم
آنکه آتش زد به قلب من تویی / آنکه خاموش است و میسوزد منم . . .

::
::

هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر
تکرار شو حوالی دستان خسته ام
شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر . . .

::
::

ای داد دوباره کار دل مشکل شد
نتوان ز حال دل غافل شد
عشقی که به چند خون دل حاصل شد
پامال سبکسران سنگین دل شد

::
::

زندگی سخت است تو آسان بگیر
زندگی درد است تو درمان بگیر
زندگی مار است تو جانش بگیر
زندگی جام است تو کامش بگیر . . .

::
::

پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او

::
::

هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من

::
::

قلب تنها چیزی است که شکسته اش هم کار میکنه

::
::

هنوز هم از تمام کارهای دنیا ، دلبستن به دلت بیشتر به دلم میچسبد

::
::

زخم که میخوری ، مزه مزه اش کن ، حتما نمکش آشناست !

::
::

من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !

::
::

قلب کال من در فصل دست های تو می رسد


فصلی برای تمام رویاها ، دستی برای تمام فصل ها

::
::

بند دلم را به کفش هایت گره زده بودم که هرجا رفتی دلم را با خود ببری


غافل از اینکه تو پابرهنه میروی و بی خبر !

 

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:46 ] [ ] [ ]

اس ام اس عاشقانه{مختلف}

 اگه زندگیم در یه کاسه آب خلاصه می شد

اونو بدرقه راهت می کردم…

::
::

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود
جوینده ی عشق بی عدد خواهد بود
فردا که قیامت آشکارا گردد
هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود …

::
::

در دل دردیست از تو پنهان که مپرس
تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس
با این همه حال و در چنین تنگدلی
جا کرده محبت تو چندان که مپرس . . .

::

::

در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟
با آنکه ز ما یاد نکردی..
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

::
::

شکر خدا نشد که عاشقت شوم
تقدیر این نبود که من لایقت شوم
یاد توا کنار دلم چال کرده ام
تا بیخیال تو و هق هق ات شوم

::
::

گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری
ولی انگاه همین جا و همین دور و بری
ماه می تابد و انگار تویی می خندی
باد می آید و انگار تویی می گذری . . .

::
::

وقتی خداحافظی میکنیم
چــه انـرژی عـظیـمی مـی خواهـد کـنترل اولین قـطره اشک بـرای نـچکیـدن . . .

::
::

اشک خیمه زده بر صفحه ی چشم نگرانم
چنـد روزیسـت که دلواپسـم و بـد نگرانم
کوچه از رهگذر سرد غمت زار و گرفته ست
شب بی تابش ماه روی تو برده امانم . . .

::
::

احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است . . .

::
::

من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم
فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم
تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام
ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام . . .

::
::

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد
خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد . . .

::
::

انسانهای پاک و ساده را با تمام وجود دوست دارم
همانهایی که بدی هیچکس را باور ندارند
همانهایی که برای همه لبخند میزنند
همانهایی که بوی ناب “آدم” میدهند
و من باور دارم که وجود نازنینت شایسته دوست داشتن است . . .

::

تا چند نظر به روی مهتاب کنم / خود را به هوای دیدنت آب کنم
یک قطعه ی عکس خود برایم بفرست / تا در دل بیقرار خود ، قاب کنم . . .

::
::

این روزها هوای مرا نداری ، خفه نمیشوی ؟ بی هوای من !

::
::

خواب دیدم که دلم بند تو بود / خواب من تعبیر لبخند تو بود
تو به سان گل شدی اوج شکوه / نبض من ، در ساقه آوند تو بود . . .

::
::

باز هم از یاد تو ، شعله به پا خواسته / آتش سرخش ز نور ، قلب من آراسته
زردی روی مرا ، نیک تماشا نما / شمع وجود من از دوری تو کاسته . . .

::
::

دل صدچاک ما را تیغ ترحم بدرید / دل ما را به همان قیمت ارزان بخرید
دل من گرچه شکسته ، گوهری ناب شده / عشق در قلب تو آن تحفه ی نایاب شده .

::
::

زندگی چیدن سیبی است که یاید چید و رفت
زندگی تکرار پاییز است که باید دید و رفت
زندگی رودی است جاری هر که آمد
کوزه ای شادمان پر کرد و مشتی آب نوشید و رفت
قاصدک ? این کولی خانه بدوش روزگار
کوچه گردیهای خود را زندگی نامید و رفت . . .

::
::

قلبم فدای عزیزی که دنیایی از دلتنگی را به امید یه لحظه دیدنش به جان میخرم

::
::

فرشته مهربون از آسمون اومد پایین و گفت:
ازین دنیا چی می خوای تا برات برآورده کنم !
گفتم: اونی که داره این اس ام اس رو می خونه
گفت: نگفتم که تمومه دنیا رو !

::
::

با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را . . .

::
::

باز هم از چشمه لبهای من/تشنه ای سیراب شد سیراب شد
باز هم در بستر آغوش من /رهروی در خواب شد در خواب شد
(فروغ)

::
::

نه سرو و نه باغ و نه چمن می خواهم
نه لاله نه گل نه نسترن می خواهم
خواهم ز خدای خویش کنجی خلوت
من باشم و آن کسی که من می خواهم . . .

::
::

آنکه باید بسوزد و بسازد منم / آنکه دائم بی تو میسوزد منم
آنکه آتش زد به قلب من تویی / آنکه خاموش است و میسوزد منم . . .

::
::

هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر
تکرار شو حوالی دستان خسته ام
شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر . . .

::
::

ای داد دوباره کار دل مشکل شد
نتوان ز حال دل غافل شد
عشقی که به چند خون دل حاصل شد
پامال سبکسران سنگین دل شد

::
::

زندگی سخت است تو آسان بگیر
زندگی درد است تو درمان بگیر
زندگی مار است تو جانش بگیر
زندگی جام است تو کامش بگیر . . .

::
::

پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او

::
::

هر روز نبودنت را بر دیوار خط کشیدم
ببین این دیوار لامروت دیگر جایی برای خط زدن ندارد
خوش به حال تو که خودت را راحت کردی
یک خط کشیدی تنها ، آن هم روی من

::
::

قلب تنها چیزی است که شکسته اش هم کار میکنه

::
::

هنوز هم از تمام کارهای دنیا ، دلبستن به دلت بیشتر به دلم میچسبد

::
::

زخم که میخوری ، مزه مزه اش کن ، حتما نمکش آشناست !

::
::

من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !

::
::

قلب کال من در فصل دست های تو می رسد


فصلی برای تمام رویاها ، دستی برای تمام فصل ها

::
::

بند دلم را به کفش هایت گره زده بودم که هرجا رفتی دلم را با خود ببری


غافل از اینکه تو پابرهنه میروی و بی خبر !

 

برچسب‌ها:
[ سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:46 ] [ ] [ ]

 

نگو قراره که دیگه یه لحظه پیشم نباشی

نمیذارم یواش یواش هم رنگ سایه ها باشی

دسته گلها تو نمیخوام

خاطرهاتو نمی خوام

خودت که بهتر میدونی که من فقط تو رو میخوام

گل های باغچه رو برات تک تک و از شاخه چیدم

ببین چقدر جون میکنم بهت بگم دوست دارم

بهت بگم دوست دارمممممممم


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ] [ 15:2 ] [ امید ] [ ]

 

.اگه روزی شاد بودی، بلند نخند که غم بیدار نشه و اگه یه روز غمگین بودی، آرام گریه کن تا شادی ناامید نشه اگر میدانستی که چقدر دوستت دارم هیچ گاه برای امدنت باران را بهانه نمی کردی رنگین کمان من 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:51 ] [ امید ] [ ]

  دختره از پسره پرسید من خوشگلم؟گفت نه .گفت دوستم داری؟گفت نوچ؟گفت اگه بمیرم برام گریه میکنی؟ گفت اصلا؟دختره چشماش پر از اشک شد. هیچی نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نیستی زیبا ترین هستی.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بمیری برات گریه نمیکنم چون من هم می میرم 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:43 ] [ امید ] [ ]

تنها

 

تو جـاده های انتظار، تو راه بهم نمی رسیم

انـگار میون آدمـا، پـرنده ای تو قفسیم

اسمت شـده آرامشم ، توی تموم سختی هام

ابر بهاری واسه من،با دست توجون می گیرم

اگه نیـایی،بدونِ تو، یکه و تنـها می میرم

با عشق پـاک من و تو، گل میکنه اقـاقیا

از نا امیـدیا نگو، نخون تو از رنگ سیـاه

بیـا دوباره پا بـزار تو کوچه باغ شعر من

تا دوبـاره گل بکنه امیـد رو داغ شعر من.

 


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:38 ] [ امید ] [ ]

واقعا دوستت دارم...

  واقعا دوستت دارم ...


گرچه شاید گاهی 

چنین به نظر نرسد 

گاه شاید به نظررسد 

که عاشق تو نیستم 

گاه شاید به نظر رسد 

که حتی دوستت هم ندارم 

ولی درست در همین زمان هااست

که باید بیش از همیشه 

مرا درک کنی 

چون در همین زمان هاست 

که بیش از همیشه عاشق تو هستم 

ولی احساساتم جریحه دار شده است 

با این که نمی خواهم 

می بینم که نسبت به تو 

سرد و بی تفاوتم 

درست در همین زمان هاست که می بینم 

بیان احساساتم برایم خیلی دشوار می شود 

اغلب کرده تو ؛که احساسات مرا جریحه دار کرده است 

بسیار کوچک است 

ولی آن گاه که کسی را دوست داری 

آن سان که من تو را دوست داری 

هرکاهی ؛کوهی می شود 

و پیش از هر چیزی این به ذهنم می رسد 

که دوستم نداری 

خواهش می کنم با من صبور باش 

می خواهم با احساساتم 

صادق تر باشم 

و می کوشم که این چنین حساس نباشم 

ولی با این همه

فکر می کنم که باید کاملا اطمینان داشته باشی 

که همیشه 

از همه راههای ممکن 

عاشق تو هستم


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, ] [ 14:27 ] [ امید ] [ ]

گاه دلتنگ میشوم

 گاه دلتنگ ميشوم


دلتنگتر از همه دلتنگي ها


گوشه اي مينشينم


و حسرت ها رو ميشمارم!


باختن هاو صداي شكستن را


نميدانم من!!


كدامين اميد را نااميد كردم


كدام خواهش را نشنيدم


و به كدام دلتنگي خنديدم كه چنين دلتنگم...!!


برچسب‌ها:
[ شنبه 13 آبان 1391برچسب:, ] [ 13:14 ] [ ] [ ]

 روزی آمد،گفت : بی معرفت ، سنگدل ، بی احساس


دوستت دارم


خندیدم...


فریادکشید که نخندباورکن


لبخندزدم...


... اشک هایش جاری شد


گفت به خداقسم...


دلم لرزید


زیرلب گفتم خدایا نام تورابرد


...به تواعتقاد دارد


.امروز زیرلب گفتم خدایا:مراببخش


اگر از ابتدایش باورش میکردم،نام توبه دروغ قسم خورده نمیشد...


برچسب‌ها:
[ شنبه 13 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:31 ] [ ] [ ]

عاشقانه هایی که برایت مینویسم

 عاشقانه هایی که برایت مینویسم

 


مثل آن چای هایی هستند که خورده نمیشوند!

 


یخ میکنند و باید دور ریخت!

 


فنجانت را بده دوباره پر کنم


برچسب‌ها:
[ شنبه 13 آبان 1391برچسب:, ] [ 12:22 ] [ ] [ ]

 

دوست داشتن به تعـداد دفعات گفتن نیست...
حسی است که باید بی کلام هم لمس شود!


برچسب‌ها:
[ جمعه 12 آبان 1391برچسب:, ] [ 23:45 ] [ امید ] [ ]

شیرین و فرهاد

 به فرهاد میگن تلخ ترین خاطره ات چیست؟
می گوید تلخ ترینش شیــــــــرین بود...


برچسب‌ها:
[ جمعه 12 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:56 ] [ امید ] [ ]

 

نبودن هایت آنقدر زیاد شده اند

که هر رهگذری را شبیه تو می بینم !!
نمی دانم غریبه ها ” تــــــــــــــــــــو ” شده اند
یا تو ” غریبـــــــــــــــــــــــــــه ” 
؟؟!!؟؟

 


برچسب‌ها:
[ جمعه 12 آبان 1391برچسب:, ] [ 19:50 ] [ امید ] [ ]